هستی در سد طالقان
هستی در سد طالقان با مهشید ( دختر عمه اش ) در این لحظه سقوط کردی و مثل موش آب کشیده شدی حیف که من هول شدم و نتونستم از اون لحظه عکس بگیرم ...
نویسنده :
مامان فاطمه
12:48
بدون عنوان
هستی و نی نی اش
دیروز عروسکتو بغل گرفتی یه کیف هم انداختی رو دوشت و به مامان گفتی دارم میرم سرکار اینم عکسات ...
نویسنده :
مامان فاطمه
11:45
هستی ام : آرامشم فقط با توست
هستی ام : از تو دورم , ولی يک لحظه تصوير تو از ديدگانم دور نميشود و دائما به این فکر می کنم که در چه حالی و چه می کنی ؟ چند روز یه که موقع رفتن به کلاس خیلی بی تابی می کنی اگر بدانی که چه به من میگذره و چه عذاب وجدانی به سراغم می آید ؟ نمی دونم چی شده آخه قبلا خیلی با اشتیاق می رفتی کلاس و می پریدی بغل خاله سهیلا و من با خیال راحت می رفتم سر کارم ولی این روزها .......... یک لحظه هم ازت غافل نمی شم این چه عشقی است که خدا در دل مادرها قرار میده و حتما هم خیلی حکمت داره که ما از آن بی خبریم در طول ساعت کاری فقط با دیدن عکسای نازت آروم می شم ...
نویسنده :
مامان فاطمه
12:48
هستی در نماز
دیشب موقعی که من می خواستم نماز بخونم شما هم یه مهر نماز جلوت گذاشتی از بین روسریهای مامان اینو انتخاب کردی ( چون از همه گل گلی تر بود وخوشت اومد ) و شروع کردی به الله اکبر گفتن عزیزکم نه به این قیامی که کردی نه به این حجابت. قربونت برم دلم برات لک زده در پناه خدا باشی ...
نویسنده :
مامان فاطمه
12:29
دوست داشتن
در مقاله بسيار معروف دكتر علی شريعتی در كتاب هبوط در كوير، دوست داشتن برتر از عشق است. دوست داشتن از شناخت منشا می گيرد و عشق شوری ناگهانی آتش بر نيستان دل می زند. دوست داشتن در طولانی مدت تثبيت می شود و عشق جوشش آتشين است كه در لحظه منعقد می گردد. دوام عشق همچون گل بهاری به نسيم فرحبخش بهار است و بس. حال آنكه دوست داشتن را قوامی پولادين است كه با وزش لوار سوزان مرداد و تندر سوزناك بهمن در هم نمی ريزد. سوال اينجاست، جنس دوست داشتن فرزند از كدامين نوع است. او را بی شناخت در مكتوم ترين زوايای ناخودآگاه جای می نهی. او بی شوری آرام آرام به دل وارد می شود. هر روز ميزان دوست داشتن و عشقت به او فزونی می گيرد. او با هر شكر خنده اش شور اميد در...
نویسنده :
مامان فاطمه
12:05
هستی گرسنه
بازی با قابلمه و قاشق رو خیلی دوست داری .الهی قربونت برم که از همین الان کدبانوی ...
نویسنده :
مامان فاطمه
14:49
هستی در راه پله ها
دیروز موقع برگشتن به خونه هستی بر خلاف مامانش خیلی با حوصله بود اولش در خونه نشسته میگه تو کوچه بمونیم نریم بالا بعدش هم حس عکس انداختنش گل کرده هر یه پله رو که میره بالا دستور میده ازش عکس بگیرم از دست این بچه ها خیلی بیشتر از سنشون میفهمن ...
نویسنده :
مامان فاطمه
14:42